مناجات ماه رمضانی با امام زمان و روضۀ زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها
جـا دارد اگـر از غــم دلـدار بـمـیــرم در گـریه رهـایم کـن و بـگـذار بمیرم مجموعهای از درد و مصیباتِ گران است هر جمعه که در حسرت دیدار بمیرم حـالا که درِ وصلْ به رویـم شده بسته ســر را بـگـذارم سـرِ دیـوار بـمـیـرم از حُـسـن کـمـالـش بنویسم همۀ عـمر اصلاً چه خـیـالـی که سـرِ دار بمـیرم یا رب سـبـبی سـاز بـبـینم گـل رویش مـگـذار که بـا دیـدۀ خـونبـار بـمـیرم یک بار اگر قرعۀ وصلش به من افتد نـزد پـسـرِ فـاطـمـه صـد بـار بـمـیـرم ماه رمضان روزی من کن که کنارش یا وقـت سـحـر یـا دم افـطـار بـمـیـرم ایکاش که لب تشنه، گرسنه، دم افطار در روضۀ آن پـای پُـر از خار بمیرم جـانهای دو عـالـم همه قـربـان رقیه میگـفـت که من پـای غـم یـار بمـیرم بـابـای من از راه مـیآیـد بـه خـرابـه حیف است که در کوچه و بازار بمیرم کعب نی و زنجیر و لگد، ضربۀ سیلی حـق دارم از این هجـمـۀ آزار بمـیرم تب کردهام از دوری تو، عشق همین است اصلاً گـلـهای نیست که بـیـمار بمیرم بیوقـفـه صدایت زدم و شمر مرا زد از لـذتِ شـیـریـنـیِ تـکـرار بـمــیــرم در طـول مسیر عـمـه سپـر بود برایم شـرمـنـده از این شدت ایـثـار بـمـیرم خیلی به سرت زخم نشستهست، شمردم میخواهم از این غُـصۀ بسـیار بمیرم حالا که سرت آمده و پیکـر تو نیست در گـریـه رهـایم کن و بگـذار بمـیرم |